الزام دوگانه

ساخت وبلاگ
   جوز نزن، به خودت نگیر، با خودت برنامه ها نچین، پیش خودت حرفا نزن، توی اون کله ی پوکت جا ها نرو، دور نشو، همین جاست، همینه، همینه که دارم بهت می گم نه اونی که تو داری فکر می کنی من دارم بهت می گم. فکر نکن! خبری نیست. کسی توطئه نچیده. یعنی مشخصن برای تو یکی دنیا به چرخش در نیومده، انقدر خودتو جدی نگیر. زمین صاف نیست! احمق زمین صاف نیست! 

الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

   حقیقت در حال اتفاق افتادنه. عکس عقربه های ساعت می چرخه. اونقدری که به نظر می رسه دست نیافتنی نیست، وارد شدن به قلمرو حقیقت خیلی آسونه، لمس کردنِ هستۀ نابشه که سخته. راهی که از جایی شروع میشه، مرز هایی که باید رد بشن، تا وارد محدودۀ های جدید بشم. محدوده؟ حقیقت من رو محدود می کنه؟ زنجیری به دور گردنم میندازه؟ میل به آزادی آخرین وسوسۀ منه؟ 

الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

   اراده، جوهری متصل به دریای بی نهایت؛ من خواستنم، آنچه ام که می خواهم. این فرا تر از جمله های انگیزشی است. بار است، مسئولیت است. من همانم که می خواهم، اما من چه می خواهم؟ آیا این تعریف، فرمولی است ب الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

   زندگی بدون ایده ها را انتخاب کرد. از جایی به بعد، بعد از پشت سر گذاشتن تجربیات روحانی، وقتی که فهمید انتهایی برای ایده ها وجود ندارد، آنقدری سرمست شد که دیگر با هیچ ایده ای زندگی نکرد. شاید هم سرمستی نبود، همدردی با ادم های بدون ایده؟ تجربه کردن زندگی بدون ایده تا اینکه بفهمد کارکرد ایده دقیقن چه چیزیست؟

الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

   بعضی وقتا، دقیقن نمی دونم دارم چی کار می کنم. فقط انجامش می دم؛ تمومش می کنم. خبری از گنگی نیست، با خیال راحت، حتی توی هوشیاری کامل، اما دقیقن نمی دونم که چی داره میشه. فقط میشه. رقصیدنو دیدی؟ رقاص الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

رفت تا پودر شدنش رو نبینی. رفت تا جدا شدن بند بند وجودشو نبینی. تا گودی زیر چشاشو، تا اینکه چقدر زیغی شده رو، شکستش، رمان نصفه کارشو، تا نبینی چه گندی زده. ریده. دستاش از بدنش جدا شده و تنش از گردنش. الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

   تا که پودر شده باشم؛ تا که فنا شده باشم، تا اگر سایه ام به نور رسیده باشم. کدام من که به چیزی برسد؟ من به هیچ برسد، من بمیرد. این طماع پست، این ندانم کارِ حشری با ضعف جنسی، این ستایش گر سیاهی ها متلاشی شود. من سحر، من باطل...

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست         تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

   به چیز های قدیمی دست می اندازم. چیز هایی که زمانی حامل درمان بوده اند. عکسی، آهنگی، لبخندکی که کسی کنار دفترم کشیده بود. مجسمۀ های کوچک، کارت تبریک تولد. درمان نمی شوم، درمان اسطوره ای است برای آدم های کهن، کسانی که هیچ گاه حیناحین سقوط در این حفرۀ هیچ نفسی تازه نکرده اند. درمان قصۀ ای است از سال های دور تا همین نود، نودُ یک؛ که گوشه ای جا ماند و راه بدون قصه ها رفتنی تر بود. جستوجوی درمان انکار شیرینی درد بود. 

الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

   چه روزی بود برادرم! آن روز که روی پایم می مردی، تیر خورده بودی، همه ات خون شده بود. از دماغ و دهنت، از گوش هات. چشم های قرمزت.

   آن روز که من سر به باد دادم، و گردنم که قطع شد چه فریادی کشیدی! چه دادی زدی، میدانگاه اعدام لرزید، همه فهمیدند انتقامی در کار است. 

   زندگی پشت زندگی گذراندیم و تو از من مومن تر بودی که هربار همانی باشی که هستی؛ هر بار کشتنت؛ هربار جایی برای تو نبود؛ پس جایی برای من هم نیست. انتقام برادرم، اگر این همۀ چیزی است که تو می خواهی، همۀ چیزی است که من می خواهم. 

الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46

   از غفلت می ترسم، حتی برای یک لحظه. از الکل می ترسم، از طاس ریختن نه ولی از همۀ مارا می ترسم. از سیب می ترسم، از همۀ زنا می ترسم. از سیاهی، از جایی که نور ازش رفته می ترسم. از اینکه نگاهم کنی و فکرای بد به سرت بزنه می ترسم. از پاهات می ترسم. از اختیار، از چیزی که آدما می تونن بهش تبدیل بشن. از اینکه دیگه نبینمت، دیگه نبوست می ترسم.

الزام دوگانه...
ما را در سایت الزام دوگانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1rosettastoned8 بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 3:46